داستان های جذاب و خواندنی | ||
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان
تبادل لینک
هوشمند |
ای تکیه گاه کوچه ی تنهایی ام درود
ای آن که یک نگاه تو قلب مرا ربود
هر بار آمدم که از اینجا ببینمت
پشت خیال پنجره باران گرفته بود
احساس می کنم که در این لحظه های خیس
حتی تو را شبیه غزل می توان سرود
باید تو را نوشت و از روی بوم شعر
پرواز های قاصدک خسته را زدود
دائم بیا و روی دلم بستری بساز
جاری بمان همیشه در اینجا شبیه رود
قلبم به عشق تو ، نه ، تظاهر نمی کند
پیوند خورده است ، همان لحظه ی ورود
سر می کشد به تک تک سلول های من
از کوچه ی نگاه تو آرامش وجود
خوابیده بود ساعت دلواپسی هنوز
بین هجای بودن ورفتن در این حدود
تق، تق ... دوباره ثانیه ها پشت پنجره
بیدار می شوند ، تو رفتی ، ولی چه زود
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
درباره وبلاگ یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
لینک های مفید
امکانات وب |
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |